جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۵۴ ق.ظ

متن نوحه صامت بروجردی - مجموعه اشعار آیینی و مذهبی

مجموعه اشعار آئینی و مذهبی و عاشورایی صامت بروجردی ویژه محرم و صفر و ایام عزاداری

زبانحال حضرت رقیه (سلام الله)

 

بود و در شهر شام از حسین دختری

آسیه فطرتی، فاطمه منظری

تالی مریمی، ثانی هاجری

عفّت کردگار، عصمت اکبری

لب چو لعل بدخش، رخ عقیق یمن

 

او سه ساله ولی عقل چلساله داشت

با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت

هاله برده ز رخ، رخ چو گل ژاله داشت

لاله روی او همچو مه هاله داشت

ژاله آری نکوست، بر گل نسترن

 

شد رقیّه ز باب نام دلجوی او

نار طورکلیم، آتش روی او

همچو خیر النساء، خصلت و خوی او

کس ندیده است و چون چشم جادوی او

نرگسی در ختا، آهویی در ختن

 

گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر

گر چه می آمدی از لبش بوی شیر

لیک چون وی ندید چشم گردون پیر

دختری با کمال، اختری بی نظیر

شوخ و شیرین کلام، خوب و نیکو سخن

 

از نجوم زمین تا نجوم سما

دید در هجر او تربیت ماسوی

قره العین شاه، نور چشم هدا

هم ز امرش روان، هم ز حکمش بپا

عزم گردون پیر نظم دهر کهن

 

بر عموها مدام زینت دوش بود

عمّه ها را تمام زیب آغوش بود

خواهران را لبش چشمه نوش بود

خردیش را خرد حلقه در گوش بود

از ظهور ذکا، وز وفور فتن

 

بس که نشو و نما با پدر کرده بود

روی دامان او، از و پرورده بود

بابش اندر سفر همره آورده بود

پیش گفتار او، بنده پرورده بود

از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن

 

دیده در کودکی، سرد و گرم جهان

خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان

کتف و کرده هدف، بر سنان سنان

در خرابه چه جغد ساخته آشیان

یا چه یعقوب و در کنج بیت الحزن

 

از یتیمی فلک کار او ساخته

رنگ و رخساره را از عطش باخته

از فراق پدر گشته چون فاخته

بانگ کوکوی او، شورش انداخته

در زمین و زمان از بلا و محن

 

داغ تبخاله را پای وی پایدار

طوق و درگردنش از رسن استوار

وز طپانچه بُدَش ارغوانی عذار

گریه طوفان نوح، ناله صوت هزار

نه قرارش بجان، نی توانش به تن

 

در خرابه سکون ساخته در کرب

شور اَیْنَ أبی؟ کار او روز و شب

شامگاهان به رنج، روزها در تعب

ای عجب ای سپهر از تو ثمّ العجب

تا کجا دون نواز شرمی از خویشتن

 

قدری انصاف و کن آخر از هرزه گرد

عترت مصطفی وینقدر داغ و درد

شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد

آخر این بیگناه طفل بیکس چه کرد

تا که شد مبتلا اینقدر در فتن

 

در خرابه شبی خفته و خواب دید

آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید

آنچه از بهر وی بود و نایاب دید

یعنی اندر به خواب طلعت باب دید

جای در شاخ سرو کرده برگ سمن

 

شاهزاده به شه مدّتی راز داشت

با پدر او بهرراه دمساز داشت

ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت

آن زمان با غمش چرخ و دمساز داشت

گشت و بیدار و ماند شکوه اش در دهن

 

در سراغ پدر کرد و آن مستمند

باز و چون عندلیب آه و افغان بلند

عرش را همچه فرش در تزلزل فکند

ساخت چون نی بلند ناله از بندو بند

جامه جان ز نو چاک و زد در بدن

 

زد درآن شب به شام برق آهش علم

سوخت برحال خویش جان اهل حرم

باز اهل حرم ریخت از غم به هم

گشته هریک ز هم چاره جو بهر غم

اُمّ کلثوم را زینب ممتحن

 

ناله وی رسید چون به گوش یزید

کرد بهرش روان رأس شاه شهید

آن یتیم غریب چون سر شاه دید

زد به سر دست غم وز دل آهی کشید

همچو ((صامت)) پرید مرغ روحش ز تن.

 

صامت بروجردی

 

موضوع: حضرت رقیه (س) احوالات ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , صامت بروجردی

 

زبانحال در احوالات حضرت زهرا (س) 

 

ای گرامی گوهر درج عفاف

حوریان را خاک درگاهت مطاف

 

عصمت کبرای حی دادگر

دختر نیک اختر خیرالبشر

 

باز گردون حیله‌ای انگیخته

طرح نو بهتر جدایی ریخته

 

می‌زند دهر از عداوت دم به دم

رونق غمخانه ما را به هم

 

سخت در بستر نزار افتاده‌ای

از چه روای جان ز کار افتاده‌ای

 

از چه ترک آشنایی کرده‌ای

وز علی فکر جدایی کرده‌ای

 

همچو گویم از هجوم درد و آه

خواهی از هجران خود تو را همچو کاه

 

دیده‌ای اندر جدایی حاصلی

یا ز درد این عمت غافلی

 

بر میفکن ای به محنت یار من

پرده طاقت ز روی کار من

 

بس بود خاکی که ما را شد به سر

جان من نام جدایی را مبر

 

گر بنای صبر را دادی به آب

می‌کنی از گریه عالم را خراب

 

کار صبر و طاقتم در دست تست

رشته امید من پا بست تست

 

بعد پیغمبر ز اشرار عرب

هر چه دیدم ظلم و طغیان و غضب

 

بودم از هر ابتلا بی‌واهمه

شاد کام از وصل تو ای فاطمه

 

گر ز خون دامان دل‌آلوده بود

تا تو بودی خاطرم آسوده بود

 

چون تو بندی از جهان بار سفر

در فراقت بگذرد آبم ز سر

 

ای انیس غصه پنهانی‌ام

وی دوای درد بی‌سامانی‌ام

 

از تو خواهم عذر عمر رفته را

رنج‌های سال و ماه و هفته را

 

تا قدم در کلبه‌ام افراختی

با همه بیش و کم من ساختی

 

از غم و زحمت نیاسودی دمی

داشتی هر دم غمی و ماتمی

 

بردی اندر خانه‌ام ای خون جگر

گرسنه با عور و عریانی به سر

 

با چه زحمت‌ها و غم‌ها نو به نو

اکتفا کردی به قرص نان جو

 

ای انیس و مونس دیرینه‌ام

داغ خود چون مینهی بر سینه‌ام

 

نزد باب ای آفتاب منجلی

در جنان منما شکایت از علی

 

لیک بر گو در بر ختمی مآب

شد گلوی شوهرم اندر طناب

 

گو برای بیعت ارباب فجور

جان مسجد کشیدندش به زور

 

گو نهاد ای جان به قربان سرت

پای هر بیگانه روی منبرت

 

گو نهادند امتت ای سرفراز

در به روی دخترت بعد از تو باز

 

مرحوم صامت بروجردی

موضوع: حضرت فاطمه زهرا (س) زبانحال ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , صامت بروجردی

اذان گفتن بلال بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص)

رحلت حضرت رسول اکرم (صلی الله)

 

کرد رحلت سوی جنت چو رسول  قرشی

تنگ شد وسعت یثرب ببلال حبشی

 

مردکی را بسرمسند دین والی دید

زنبی مسجد و محراب نبی خالی دید

 

طاقتش طاق شد از گردش دورایام

کردهجرت زمدینه بسوی کشورشام

 

بود در شام شبی خفته دل ازغصه کباب

گفت با وی نبی امی و مکی درخواب

 

کای وفا پیشه بدینسان زچه مهجورشدی؟

کی جفا کرده که ازمرقدمن دورشدی

 

کرد از شام بفرمان رسول مختار

بازرو سوی مدینه دل بی صبرو قرار

 

گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال

که فتاده بسرمن هوس صوت بلال

 

غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم

خواهم ازاو شنوم نام نکوی پدرم

 

زعلی کرد بلال ازپی تسکین بتول

آخرازکثرت اصراربناچارقبول

 

شد چو آوازبلال ازپی تکبیربلند

بانگ تکبیر-دل فاطمه ازجای بکند

 

صوت تهلیل چو برداشت بتوحید الاه

روزشددرنظرفاطمه چون شام سیاه

 

بعدتوحیدخدا چون پی تکمیل اذان

برد باگریه بلال اسم محمد بزبان

 

یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش

رفت طاقت زدل فاطمه و شد مدهوش

 

گشت دامان وی ازخون جگرمالامال

ازاذان گفتن خودشد پشیمان بلال

 

ای دریغا که مرا شد جگرازغصه کباب

یادم آمد زسکینه بره شام خراب

 

که بد آن غم زده را هرقدمی مدنظر

بسر نیزه خولی سرپرخون پدر

 

فرصت گریه نمیداد بان طفل صغیر

سیلی شمرستم پیشه مردود و شریر

 

هرکه میبرد اگرنام حسین را بزبان

آمدی برسراو ازهمه سو کعب سنان

 

(صامتا) حشر ز اشعارتو کرده است قیام

بهترآن است که یکبار کنی ختم کلام

 

مرحوم صامت بروجردی

موضوع: حضرت فاطمه زهرا (س) احوالات ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , صامت بروجردی

 

در مدح حضرت فاطمه (س) 

باز شد جبریل عرفان، مرکز دل را نزیل

زآسمان عزم راسخ، بهر اثبات و دلیل

در وجوب مدحت محبوبه رب جلیل

بدر افلاک جلالت، صدر احفاد خلیل

شمسه ایوان عصمت، بضعه خیرالانام

 

دره التاج کرامت، گوهر بحر حیا

فاطمه مرآت حق، محبوب ذات کبریا

همسر مولی الموالی، دخت ختم انبیا

آنکه داد از بدو عالم انتظار ماسوا

از وجود فایزالجودش خدای لاینام

 

حضرت ام الایمه، فاطمه ارکان جود

مصدر خلقت زلال منبع بحر وجود

معنی عصمت، کمال رحمت حی ودود

علت اشیاء غرض از هستی بود و نبود

ذخر ابناء مکرم، فخر ابناء عظام

 

ماه برقع دار، خورشید رخ زیبای او

پرده داری آفتاب از پرتو سیمای او

لولوء دریای وحدت گوهر والای او

گر علی ابن ابیطالب نبد همتای او

بود یکتا، چون خدا، قل و دل خیرالکلام

 

جده سادات اعلی رتبه، مفتاح نجات

افتخار طیبین، خاتون قصر طیبات

زبده نسوان، مهین بانوی خیل طاها

آنکه غیر از او نباشد در تمام ممکنات

دخت دلبند نبی، زوج ولی، ام الامام

 

در یم عفت هزاران همچو مریم را معین

ساره در خدمتگذاری، قصر قدرش را مکین

هاجر اندر خرمن شرم و عفافش خوشه چین

روفته صف نعالش را صفرا زآستین

از ظهور جاه و عزت، وز وفور احترام

 

شخص او کز ماسوی باشد وجودی بی مثال

شد محل و مهبط نور ظهور لایزال

داد زنجیر نبوت با ولایت اتصال

گشت طالع زان فروغ، مشرق عین الکمال

یازده خورشید تابان، یازده ماه تمام

 

فخر مریم بد ز یک عیسی به افراد بشر

یازده عیسی شد از زهرا به عالم جلوه گر

کز دم هر یک دو صد عیسی ز لطف دادگر

موسم احیاء موتی، زندگی گیرد ز سر

روز انشاء لحوم و وقت ایجاد عظام

 

مرحوم صامت بروجردی

موضوع: حضرت فاطمه زهرا (س) مدح ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , صامت بروجردی
اذان گفتن بلال بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) 

رحلت حضرت رسول اکرم (صلی الله)

 

کرد رحلت سوی جنت چو رسول مدنی

تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی

 

طاقتش طاق شد از گردش دور ایام

کرد هجرت ز مدینه بسوی کشور شام

 

بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب

گفت با وی نبی امی مکی در خواب

 

کای وفا پیشه بدینسان ز چه محجور شدی

که جفا کرده که از مرقد من دور شدی

 

زعلی کرد بلال از پی تسکین بتول

آخر از کثرت اصرار بناچار قبول شد 

 

شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند

بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند

 

صوت تهلیل چو برداشت بتوحید الله

روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه

 

بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان

برد با گریه بلال اسم محمد بزبان

 

یاد ایام پدر کرد و بر آورد خروش

رفت طاقت ز دل فاطمه و شد مذهوش

 

گشت دامان وی از خون جگر مالامال

از اذان گفتن خود شد پشیمان بلال

 

ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب

یادم آمد ز سکینه بره شام خراب

 

مرحوم صامت بروجردی

موضوع: حضرت فاطمه زهرا (س) احوالات ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , صامت بروجردی

نظرات (۰)

فرم ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرين عناوين